برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 4
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 1
ليلی میدانست كه مجنون نيامدنیست. اما ماند. چشم به راه و منتظر. هزار سال. ليلی راه ها را آذين بست و دلش را چراغانی كرد. مجنون نيامد. مجنون نيامدنیست. خدا از پس هزار سال ليلی را مینگريست...
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 21
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 10
این وبلاگ دوباره فعالیت خودش رو شروع می کنه... به زودی :)
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 42
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 45
باید تامل کنم تا بفهمم که از کجای این زندگی شروع کنم به صحبت کردن؛ تا حرفم آن طور که باید و شاید نشان دهنده ی عمق درد آوری هایش باشد.
هر هفته و هر روز رو به بدی تر، ناراحتی تر، غصه تر، انباشته تر، خسته تر، نالان تر. به خودت می آیی و می بینی رفتارت چه هیولایی برایت ساخته است. چه هیولای بی فکر و نادانی. تو کی فرصت کردی این طوری بشی آخه؟
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 50
به راستی. می شود از قطره های اشک، کسی را فهمید؟ این که کجای قلب و روحت در حین ریختن اشک؛ به هم فشرده و در هم تنیده شده است؟
احساس غریبگی با عیدی که تو در آن نیستی. و قرار هم نیست که زنگ بزنی و بگویی که در راهی و می توانی بیایی... راستی! من رو می بینی؟ به خاطرت هستم؟ به همون اندازه ارزشمند و عزیز؟ چرا بین این همه آدم که همه به فکر خودشان هستن، تنهام گذاشتی؟
دیگه از هیچ کسی ذره ای انتظاری ندارم.
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 54
برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 71
شاید بعضی روزها و بعضی لحظه ها؛ صورت واقعی تری از خودمان هستیم. همان که هر روز صبح از اعماقت بلند می شود و تو یک خروار پتو روی سرش می کشی تا بلکه بخوابانی اش.
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...برچسب : نویسنده : amthrhf بازدید : 73