جایی برای نوشتن...تنها نوشتن

آدم همیشه باید کاری رو کنه که حس درونیش بهش می گه، تشویق هایی که می کنه، غرولوندهاش، نهیب های گاه و بیگاهی که می زنه. فقط وقتی که به درونت توجه نکنی، نادیده اش بگیری و زیر پاهات لهش کنی، شروع می کنی به پیر شدن... نوشته شده توسط mthrh در چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۲۴ | ,داریم,معلم,مهربون ...ادامه مطلب

بعضی طرح ها و نقش ها چنان در عمق جانت نفوذ می کنند که گویی کلیدی در جای درست پیچانده شده است و صندوق گنج هزارساله ی وجودیت اکنون در مقابلت نمایان است. این تو هستی؛ با تمام ظرافت و طبایع و لجایج خودت. چه قدر خوبه که آدم بلندی و پستی های خودش را بلد باشد. پ.ن. همه ی این ها رو تند تند نوشتم که بگم مجنون این جلد لاکی قرآن (منسوب به دوره ی قاجار) توی موزه ی ملک شدم رفت ^-^ نوشته شده توسط mthrh در پن,توان,ساده,گذشت ...ادامه مطلب

وقتی موقع رفتن، با خودت فکر می کنی که بدون بافتنی هم مسلما حوصله ات سر نمی رود؛ کتاب می خوانی، آلمانی می خوانی، بیرون می روی و ... ولی ناگهان در روزهای میانی سفر (جمعه روزی!)، سماور صبرت لبریز می شود و می روی بیرون که کاموا و میل بافتنی و وسایل لازم رو بخری و با یک موجود 1 متری برمی گردی خانه... طرحش هم لانه زنبوریه که کلی بین مجله هایی که (اتفاقی!) برده بودمشون، انتخاب کردم. بنابراین هیچ وقت به ن,بازگشت ...ادامه مطلب

خب بعد از دفاع از پروژه ی کارشناسی که وقت رسیدن به کارها و تفریحات و این قبیل کارها نبود که... الان عوضش بعد از دو سه روز پخش شدن در رخت خواب (با خوابی دلپذیر و امیدوارم بدون استرس!!)، به پروژه های بافتنی و تهران گردی و آلمانی و رمان و ... می رسم. باید حسابی برنامه های متنوع بریزم. آدمی مثل من وقتی , ...ادامه مطلب

دیروز پس از مدت ها خودخوری در جو غالبی که اطرافیان و دوستان در حمایت از کاندید خود راه انداختند؛ تنها برای حمایت و این صحبت ها و احساس پایداری نسبی از این ائتلاف و هم بستگی، به سمت مصلای تهران رفتم. دوست نداشتم سهمم از انتخابات تنها رای خاموش آن باشد. فردا، با مردمانی که به دنبال بهانه ای هستند برای, ...ادامه مطلب

به گوزن لطیف و حساس ذهنمان؛ که پر از فکرهای رنگارنگ و کوچک و بزرگ است و منتظر لحظه ای کوتاه است تا پر بکشد و لبریز از احساساتمان کند وفادار باشیم. به وقار و متانت و جنتلمن بودن تمساح، دیوانه بازی های میمون کوچک شیطون، کاری بودن زنبورهای مغز، سبک سری و سادگی کوالا، اعتماد به نفس زرافه وار و زیبایی پر, ...ادامه مطلب

حتی می شود گفت، کم حرف تر از قبل هم شده ام. سعی می کنم بیشتر لبخند بزنم، اوهوم می گویم که کسی فکر نکند به حرفش بی توجهی کرده ام؛ با این حال اگر نکته یا سوالی باشد که حتما باید به آن پاسخ بدهم، ترجیح می دهم که با تانی و درنگی (که مثلا ناشی از فکر کردن است.) بگویم: "نمی دانم..." و در دلم و به خودم پاسخ بدهم. اما نمی دانم کی می شود که در میان این همه حرف، صحبت هایی که می شنوم، سرهایی که تکان می دهم؛ حرف هایم را از ته دل بیرون بیاورم و کسی را ببینم که به من لبخند می زند. نه... دوست ندارم حرف هایم را بزنم. ترجیح می دهم آدم خاموشی باشم و دیگران فکر کنند که سردم و ... بی احساس,دوست دارم خودم باشم,دوست دارم خودمو بکشم,دوست دارم خودمو,دوست دارم خودم پالتوتو بگیرم,دوست دارم به خودم مربوطه,دوست دارم دست خودم نیست,آره دوست دارم دست خودم نیست,دوست دارم بیشتر از خودم ...ادامه مطلب

حالت تهوع بدی پیدا کرده ام. حس می کنم می خواهم تمام زمان حالم را بر روی گذشته ام خورد کنم و از خود چیزی باقی نگذارم... دقیقا به مانند لبتابی که بر سرش غرغر می کنم، آدم هایی که از نظرم بی فرهنگ می آیند و زمینی که از نظرم خبیث تر از آن است که مادر یک دختر آرام و با طمئنینه باشد. زمینی که درباره ی تاریخ و آینده ی آن افسانه ها ساخته اند که برخی ممکن است در عالم فیزیکی واقعیت داشته باشد یا نه. اما هیچ چیز به اندازه ی احساسات موجودیت ها را تعیین نمی کند. احساس درونی تنها قسمتی از وجود است که گول نمی خورد... اگر دیدی از درون راضی نیستی، بدان یک جای کار هنوز می لنگد. برا, ...ادامه مطلب