بازگشت از سفر

ساخت وبلاگ

وقتی موقع رفتن، با خودت فکر می کنی که بدون بافتنی هم مسلما حوصله ات سر نمی رود؛ کتاب می خوانی، آلمانی می خوانی، بیرون می روی و ...

ولی ناگهان در روزهای میانی سفر (جمعه روزی!)، سماور صبرت لبریز می شود و می روی بیرون که کاموا و میل بافتنی و وسایل لازم رو بخری و با یک موجود 1 متری برمی گردی خانه... طرحش هم لانه زنبوریه که کلی بین مجله هایی که (اتفاقی!) برده بودمشون، انتخاب کردم. بنابراین هیچ وقت به نکاتی که مغزت برای کاهش حجم چمدانت می گوید، توجه نکن (از روی جوانی و بی تجربگی اش است.) و هر طور که شده کاموا را یک جوری در وسایلت جا بده.

پ.ن. چند جمله هم از این کتابی که می خواندم در سفر بنویسم که در مورد روابط انسان ها است که در قالب سه شخصیت درونی "کودک" و "والد" و "بالغ" شکل می گیرد:

"هر رویداد ضبط شده در حافظه، حتی پس از آن که شخص دیگر توانایی به خاطر آوردن آن را ندارد، به صورت تمام و کمال در مغز او باقی می ماند... این تجربه های ضبط شده و احساس های ممزوج با آن ها، امروز در هر لحظه از زندگی، به همان حالت زنده، آماده ی بازنواختن است؛ و این نوارهای ضبط شده، تامین کننده ی تقریبا همه ی اطلاعاتی است که باعث رفتار متقابل ما با دیگران می شود. رویدادهای امروز می تواند تجربه های گذشته را دوباره زنده کند، و بدین ترتیب ما نه تنها می توانیم بفهمیم که آن وقت چه احساسی داشتیم، بلکه همان احساس را پیدا می کنیم. ما نه تنها گذشته را به یاد می آوریم، بلکه آن را دوباره زندگی می کنیم. ما در آن جا هستیم! ما بیش تر این دوباره زندگی کردن ها را به یاد نمی آوریم."

"ماندن در وضعیت آخر_امی و تامس هریس"

نوشته شده توسط mthrh در جمعه ۱۳۹۶/۰۵/۱۳ |
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : بازگشت, نویسنده : amthrhf بازدید : 42 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 13:43