حوله ی نم دار

ساخت وبلاگ

چند روزه که تهران حالش بدجور گرفته؛ یه دستمال گرفته دستش و هی شرشر اشکش سرازیر می شه. توی رودربایستی می مونه و ساکت می شه؛ بعد دوباره شروع می کنه. من از اون هایی هستم که دستمال انقدر توی دستم عرق می کنه که چروک می شه و تاب بر می داره؛ تهران هم همینه... یه حوله ی نم دار کشیده روی سرمون و توی دلش می گه غصه نخور؛ منم کنارتم؛ می فهممت. باران شدت می گیره... صدای داد بین کوه ها. وسط گرمای تابستان که هیچ کس از هیچ کس خبری نمی گیرد؛ ماه به من سر می زند و با هم درد و دل می کنیم. هر چی هم که نباشه؛ ماه داغ دار کلی ستاره ی بزرگ و کوچک محو شده توی آسمان غبارآلود تهران است و طومار حرف بلندبالایی برای گفتن به هم داریم. خدایا ممنون که منو توی ناراحتی هام تنها نمی گذاری. :)

پ.ن. اینقدر که این چند روز پای برنامه های مختلف تلوزیون نشستم؛ ساعت همه سریال های تکراری و غیر تکراری رو همراه چکیده شون می تونم ارائه بدم... سر خودم باید داد بزنم از بس بی کاری می کنم که. ضمن قول این که از فردا برنامه ریزی می کنم؛ توی دلم با خودم می گم این سریال "یادداشت های یک زن خانه دار" رو از فردا حتما ببینم :) از آهنگش هم بسی خوشم اومد...

نوشته شده توسط mthrh در پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۲۲ |
جایی برای نوشتن...تنها نوشتن...
ما را در سایت جایی برای نوشتن...تنها نوشتن دنبال می کنید

برچسب : حوله, نویسنده : amthrhf بازدید : 44 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 13:43